ملت و ملیت در تاریخ گذشته ایران مفهوم مذهبی داشته اند و در پیوند با دولت و دین به کار رفته اند. چنین مفهومی از این دو واژه تا زمان ورود اندیشه تجدد به ایران همچنان رایج بود. پس از ورود اندیشه مدرن ملیت بعنوان بخشی از اندیشه تجدد به ایران مفهوم ملیت و قومیت و رابطه آنها با مذهب دگرگون شد. اندیشه مدرن ملیت خواهان تشکیل دولت بر پایه ملت و بدون توجه به قومیت مذهب بود. بنابراین مذهب و قومیت که در گذشته قرین ملت بودند در ذیل آن قرار گرفتند. مشروطیت این نوع برداشت از ملت را در متن جامعه ایران مطرح کرد. دولت مشروطه به لحاظ نظری درصدد ساختن دولت-ملت بر پایه اندیشه مدرن ملیت بود این مساله باعث می شد تا گروه های قومی و مذهبی ایران از جمله کردها در زیر نفوذ آن قرار گیرند. بعد از پایان جنگ دولت تلاشی برای ایجاد وفاداری ملی بر پایه آرمان مشروطیت در میان کرده انکرد و با این کار شکاف دولت ملت را تداوم بخشید. در این دوره طرح اندیشه استقلال اقوام امپراتوری عثمانی از جمله کردها در میان طیفی از نخبگان کرد ایران مطرح شد ولی چون شکاف موجود در مناطق کردنشین ماهیت قومی نداشت و قومیت گرایی به صورت امری درون زا و شهری در نیامده بود این اندیشه به سرانجامی نرسید. در پایان این دوره همچنان شکاف دولت-ملت وجود داشت و بیم آن می رفت که این شکاف زمینه را برای فعال شدن شکاف های قومی و مذهبی فراهم آورد